- فيلمبرداري جان سخت ? ادامه دارد
- يک سکانس زيبا در فيلم آرتور
- جک اسپارو در دزدان دريايي ?
- سوراخ خرگوش - با بازي ديويد ليندزي
- خيانت - خانواده اي درجنگ با ارواح پليد
آخرین مطالب ارسالی
- كد گالری عكس در وبلاگ
- بازی آنلاین دخترانه و پسرانه فوق العاده محبوب و معروف پرندگان خشمگین Angry Birds Rio
- رمان مخصوص موبایل پدر خوب
- شوخی با حافظ (طنز)
- همه چی بی فایده است + طنز
- مجله انگیسی dude.سری20
- تفاوت بچه های قدیم و جدید ! ( طنز )
- صورتحساب جالب آقا داماد !+ عکس
- فقط محض خنده !! (4)
- نامه جالب غضنفر به عشقش (اوج خنده)
- عـرض ارادت به سبک لاتی لوتی ها ! (طنز)
- سیر تکاملی تیپ مردان
- طنزهای کوتاه جدید و جالب ! (98)
- پ ن پ هاي سری7
- داستان پیرمرد بدهکارمطلب ارسال توسط ازمهرداد
- نگتیو جدید 2012مطلب ارسالی ازمهرداد
- براش زیبای Stage Lighting Brush
- فرزاد فرزین : گریه کن
- ضد حال يعني:
- تفاوت ایتالیایی ها با دیگر کشور های اروپایی
- توضيحات
- دسته: <-PostCategory->
- برچسب:مطالب جالب انگلیسی,
- نويسنده : borna
- بازديد:
داستان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی
Playful Boy
پسر بازیگوش
Peter was eight and a half years old, and he went to a school near his house. He always went there and came home on foot, and he usually got back on time, but last Friday he came home from school late. His mother was in the kitchen, and she saw him and said to him, "Why are you late today, Peter ?
"My teacher was angry and sent me to the headmaster after our lessons," Peter answered .
?"To the headmaster?" his mother said. "Why did she send you to him''
''Because she asked a question in the class'' ; Peter said, "and none of the children gave her the answer except me."
His mother was angry. "But why did the teacher send you to the headmaster then? Why didn't she send all the other stupid children?" she asked Peter
''Because her question was, Who put glue on my chair?" Peter said .
پيتر هشت سال و نيمش بود و به يک مدرسه در نزديکي خونشون ميرفت. او هميشه پياده به آن جا ميرفت و بر ميگشت، و هميشه به موقع برميگشت، اما جمعهي قبل از مدرسه دير به خانه آمد. مادرش در آشپزخانه بود، و وقتي او (پيتر) را ديد ازش پرسيد «پيتر، چرا امروز دير آمدي»؟
پيتر گفت: معلم عصباني بود و بعد از درس مرا به پيش مدير فرستاد.
مادرش گفت: پيش مدير؟ چرا تو را پيش او فرستاد؟
پيتر گفت: براي اينکه او در کلاس يک سوال پرسيد و هيچکس به غير از من به سوال او جواب نداد.
مادرش عصباني بود و از پيتر پرسيد: در آن صورت چرا تو را پيش مدير فرستاد؟ چرا بقيهي بچههاي احمق رو نفرستاد؟
پيتر گفت: براي اينکه سوالش اين بود «چه کسي روي صندلي من چسب گذاشته؟»
لطفا نظر بدهید
نظرات شما عزیزان:
کلامات کلیدی
جالب , www , funpatough , ir , مطالب جالب , خنده دار , تست هوش , com , loxblog , 98iha , تست هوش تصویری , طنز , مطالب طنز , وبلاگ فان پاتوق , سرگرمی ,